کوچه ی دلتنگی
لیت شعری أین استقرت بک النوی؟
ای کاش می دانستم کجا قلب ها به ظهورت آرام خواهد گرفت ؟و کدامین ندبه را در خضور سبزت خواهیم خواند؟
جمعه که می شود،به کوچه ی دلتنگی ام می روم همان کوچه ای که سنگفرش خاطراتم است و همیشه هوایش ،
بوی عشق تو را میدهد،کوچه ای که به هوای تونام آن را آدینه گذاشته ام.
و کبوتر های عاشق ، بر فراز آسمانش پرواز می کنند ونام تو را همگام با ابرها بر کرانه ی هستی می نگارند.
امروز آدینه است و من با جام های خالی نیاز وبا کفش های امید آمده ام تا اطمینان درو کنم.واشه هوا بی کسی است
و کوچه پس کوچه هایش بوی غربت می دهد. من از هیاهوی شهر و از چراغ های چشمک زن آن به آدینه پناه آورده ام.
آمده ام تا بگویم اینجا دیگر نه پروانه ها معصوم اندو نه قاصدک ها صادق . آنها هم مولایشان را گم کرده اند.
آمده ام تا سردر آستانه ی پر عظمت تو بگذارم ومروارید چشمانم را نثار یاس کبود کنم.
امده ام تا بپرسم :مولای پروانه ها انتطار تا به کی؟
معصومه زنگویی ثانی